نامه ها، شماره ٣٣
سياوش دانشور

دادا کمون
سلام و تبريك سال جديد ميلادى و با آرزوى  سالى موفق براى شما و تمامى رفقا. جناب آقاى دانشور  من يكى از دوستان آقاى مدانلو هستم و چون چند روزى هست كه از ايشان خبرى نداشتم. خواستم مزاحم شما شوم و  به اطلاع برسانم متاسفانه كليه سايت هاى شما در مشهد فيلتر شده است و بدون پروكسى امكان دسترسى ميسر نمى باشد. البته اين مطلب را نيز خدمت خانم نورى اطلاع داده ام. ضمنا خواهشمندم  سلام مرا خدمت خانم ماجدى رسانيده و از ايشان بخاطر قلم شيوايشان تشكر نمائيد. مخصوصا در مورد مقاله اى با عنوان نامه سرگشاده به رهبرى  ح  ك  ك. با تشكر دادا كمون
رفيق دادا کمون عزيز،
با تشکر از خبر به موقع شما در مورد سايت، مراتب را به مسئول فنى سايت اطلاع داديم و تلاش ميکنيم که مسئله فيلترينگ را بطريقى حل کنيم. در مورد نامه ديگرتان و مسئله ارتباطات جديد جداگانه با شما تماس ميگيريم. با آرزوى موفقيت و تندرستى شما.
با تشکر
دوستان گرامى، با تشکر پيامهاى شما در سالروز درگذشت زويا عزيز دريافت و براى رفيق على جوادى ارسال شد. موفق و تندرست باشيد.   
عليرضا
جاتون اینجا توی ایران خیلی خالیه. نيستید که ببینید این ملت چطور توی این سرمای استخون ترکون با نبود گاز سر می کنن. پیت نفت به دست در به در دنبال نفت می گردن. حیرون یه لقمه نون شدن. دارن همدیگر رو می خورن و یکریز فحشه که نثار سردمداران این مملکت می کنند . این بی گازی هر چی نداشت یه خدا بیامرزی برای شاه داشت و یه غلط کردم برای انقلابی ها.
عليرضا عزيز،
اين چه منطقى است که فجايع ناشى از عملکرد يک حکومت را به پاى انقلابيونى مينويسد که براى زندگى بهترى مبارزه کردند؟ وضعيت امروز و تحميل فقر و گرسنگى و سرما و بيمارى و هزار درد ديگر را بايد به پاى مسببين آن نوشت: يعنى جمهورى اسلامى. ترديدى نيست که هميشه کمبود باعث پائين آوردن توقع مردم، ايجاد فضاى ناامنى و نگرانى، و چه بسا رقابتهاى ناشى از اين نگرانى براى رفع مايحتاج ميشود. اما اين تصوير که مردم "دارن همديگر را ميخورند" هم مضر است و هم غير واقعى. حتى اگر مردم در اثر کمبود شديد در چنين وضعيتى بيافتند هنوز مقصر رژيم است نه مردم. همان "فحشهائى که بکريز نثار سردمداران مملکت" ميشود، به اندازه کافى گوياى واقعيت هست و اعتراض مردم در شهرهاى مختلف را بايد تصوير واقعى تر جامعه و منش مردم در قبال اين وضعيت ديد نه "خوردن همديگر". و البته براى طرفداران رژيم شاه و کلا منطقى که بين بد و بدتر گير کرده است، جمهورى اسلامى و ابعاد جناياتش وسيله اى براى اعاده حيثيت از رژيم ارتجاعى سلطنتى است. فراموش نکنيد که نسلى از همين مردم، شاه و حکومتش را سرنگون کردند و اتفاقا اين اسلاميون کسانى بودند که ماموريت شان اينبود که کار ناتمام شاه را در قبال انقلاب ۵٧ تمام کنند. يعنى تلاش طبقه کارگر و مردم براى تغيير را درهم بکوبند. رژيم اسلامى از نقطه نظر تلاش طبقه کارگر و مردم آزاديخواه ايران ادامه حکومت سلطنت است. انقلابيونى که شاه و ساواک و فقر و اختناق سلطنتى نخواستند محق بودند. آن انقلاب کمترين ربط به اسلام و اسلامگرائى در ميان مردم داشت. اگر چرخ تاريخ به عقب برگردد و دوباره در شرايط انقلاب ۵٧ قرار بگيريم، کارى که بايد و ميتوان کرد اينست که عليه رژيم اختناق سلطنتى سرمايه داران انقلاب کرد و آن را بزير کشيد. آنچه در آن انقلاب غايب بود و ميتوانست فرجام انقلاب را متفاوت کند، آمادگى سياسى و تشکيلاتى طبقه کارگر و کمونيسم براى کسب قدرت و ايجاد يک جامعه آزاد و برابر بود. پاسخ معضلات واقعى امروز را نميتوان با نستالژى و توسل به "خدا بيامرزى" براى شاه جواب داد. برعکس، راه اينست که حکومت خدا و سرمايه را در ايران سرنگون کرد و به بيش از صد سال سلطه ارتجاع ملى و سلطنتى و اسلامى پايان داد. دوست عزيز، سلطنت در ايران آينده ندارد. اين را ديگر بايد هر کسى فهميده باشد. اگر ميخواهيد دردى از معضلات بيشمار مردم دوا کنيد و در اين راه گامى برداريد، راهش اين نيست که مردم را به تصوير روتوش شده گذشته ارجاع دهيد، راهش اينست که آينده اى خوشبخت و مادى و روشن در مقابل جامعه براى برون رفت از اين وضعيت بگذاريد. و اگر چنين کنيد، آنوقت ناچاريد که به صف انقلابيون کمونيست امروز بپيونديد. موفق باشيد.  
چند پرسش از سردبیر
دانیال. الف از اردبیل
شما در انتهای نشریه خود از برپایی یک جمهوری سوسیالیستی سخن به میان آورده اید. آیا در این نوع ساختار سیاسی احزاب ملی گرا، مشروطه خواه و ... حق حضور در سیاست کشور را دارند؟ آیا بهتر نبود که از یک سلطنت کاملا سمبولیک و حتی نه، یک جمهوری بر مبنای سکولاریسم حمایت کنید؟ ساختاری که بر مبنای دموکراسی بوده و تمامی احزاب حق شرکت در آن را داشته باشند . دانیال. الف از اردبیل
دانیال عزيز،
اول از شما تقاضا ميکنم که با يک اسم کامل که خود انتخاب ميکنيد و يا با آن فعاليت سياسى ميکنيد با ما مکاتبه کنيد. معرفى انسانهاى واقعى و زنده با علائم اختصارى محصول اختناق است و اين سنت را تحميلى نبايد تقديس کرد. در مورد سوال اولتان توصيه ميکنم برنامه يک دنياى بهتر را مطالعه کنيد تا تصوير روشنترى از جمهورى سوسياليستى مورد نظر ما بيابيد. در حکومت کارگرى و جمهورى سوسياليستى آزادى بيان، تشکيل سازمان و حزب، برپائى اجتماعات و نشر و غيره، در کاملترين شکل آن، جزو بديهى ترين حقوق مردم تعريف شده است. اگر منظورتان از "حضور در سياست کشور" آزادى فعاليت سياسى و تشکيل حزب است، بله پاسخ مثبت است. از نظر ما هيچ دولت و آتوريته و قدرتى حق ندارد و نميتواند مانع آزادى ابراز وجود سياسى شهروندان شود. اما اگر منظورتان از "حضور در سياست کشور" سهيم شدن احزاب در يک نظام پارلمانى است پاسخ منفى است. اولا جمهورى سوسياليستى برخلاف نظام پارلمانى يک حکومت حزبى يا حکومت احزاب نيست، بلکه حکومتى مبتنى بر دخالت مستقيم و مستمر شهروندان در يک نظام شورائى است. کليه شهروندانى که به سن قانونى رسيدند، دخالت در سياست به معنى وسيع کلمه، يعنى عضويت در شوراهاى شهروندان و دخالت و تصميم گيرى و اجراى تصميمات و انتخاب شدن و انتخاب کردن و غيره، يک حقوق پايه اى آنهاست. مشخصه حکومت کارگرى و جمهورى سوسياليستى اين است که انسان را در محور سياست و اقتصاد و فرهنگ و تعريف فلسفه قانون و رفاه و حقوق مردم قرار ميدهد. احزاب و نهادهاى مختلف و سازمانهاى مدنى و مستقل مردم و افراد بطور کلى، از طريق دخالت در شوراها حضور سياسى شان را تامين ميکنند. نظام شورائى آزادترين و پيشرفته ترين و گسترده ترين شکل دخالت مردم در سياست است. در اين زمينه در ستون نامه هاى نشريه مباحث متعددى داشتيم. توصيه ميکنم اين مباحث را مرور کنيد.
در مورد سوال دوم. شما از زاويه آزادى ديگران و همينطور اين فرض نادرست و احتمالى که "در سوسياليسم بجز کارگران و سوسياليستها بقيه ممنوع ميشوند"، بر حمايت از "یک سلطنت کاملا سمبولیک" و يا "یک جمهوری بر مبنای سکولاریسم"، تاکيد کرديد. نکات فوق حتما پاسخ اين سوال را روشن کرده است. اما تاکيد نکاتى ديگر لازم است: اولا، قرن بيست و يکم است. دوران سلطنت تمام شده است و آنجا هم که بصورت "سمبوليک" وجود دارد، چيزى جز يک دستگاه مفتخورى نيست. اين نهادهاى ظاهرا "سمبوليک"، که امروز تر و خشک ميشوند، در شرايطى که مبارزه کارگرى در جامعه اوج بگيرد و خطر اين نظام را تهديد کند، همين نهاد سمبوليک حکم الغاى پارلمان و اعلام حکومت نظامى براى "نجات مملکت" را در دستور خواهد گذاشت. امروز اين دستگاه سمبوليک اسباب مسخره و جوک مردم است و فقط ارتجاع سرمايه دارى است که به بقاى اين شاهزاده ها و بساط مفتخورى شان زمينه داده است. ثانيا، در ايران نه سلطنت سمبوليک نوع اروپائى و حکومتهاى متکى بر پارلمان امرى واقعى و زمينى است، و نه سرمايه دارى در ايران حاضر است در چنين توهماتى شريک شود. ايران تحت سلطه سرمايه دارى براى اداره و بقا خود متکى بر ارتجاع عريان و سرکوبگر – شاهى يا ارتشى يا اسلامى- است. ارزان نگهداشتن نيروى کار و سرکوب ممتد آن نياز سرپانگهداشتن سرمايه دارى در کشورهائى مانند ايران است.
و بالاخره تا به امر "دمکراسى" به معنى رايج آن و منظور شما برميگردد و مسئله نظامى که آزادى احزاب و فعاليت سياسى و ابراز وجود را تامين کند، اتفاقا بايد تاکيد کرد که تنها سوسياليسم و جمهورى سوسياليستى قادر است اين امر را متحقق کند. حکومتهاى اسلامى و سلطنتى در ايران نشان داده اند که قادر به تامين و برسميت شناسى آزاد فعاليت سياسى شهروندان نيستند. اين امر البته ناشى از کمبود "فرهنگ دمکراتيک" نزد بورژوازى ايران نيست. برعکس، الزامات سرمايه و سود است که وجود  ديکتاتورى را توضيح ميدهد. لازمه مقابله با ديکتاتورى در ايران مقابله با سرمايه است. و بالاخره دستگاه سلطنت و ناسيوناليسم ايرانى، عليرغم تفاوتها با اسلاميون و متعصبين مذهبى، هيچوقت پلاتفرم يک جامعه سکولار را نداشته است و تاريخا با اسلام و دستگاه مذهب ممزوج بوده است. سلطنت و مذهب يک دو قلوى تاريخى هستند. هميشه سلاطين را دستگاه مذهب توجيه کرده اند و هميشه نان مذهبيون را سلاطين داده اند. "شاه سايه خدا" بوده است و "سلطنت موهبتى الهى"! اگر دنبال يک جامعه سکولار هم هستيد امروز راهى جز پيوستن به صف سوسياليستها و کمونيستهاى کارگرى وجود ندارد. بورژوازى ايران، حتى سکولارترين هايشان، گوشه چشمى به مذهب بعنوان يک چماق تکفير و تحميق مردم دارند. موفق باشيد.
از يک "ايران پرست"
من یک ایرانی لیبرال – ناسیونال هستم. همانند نظریات حزب شما فدرالیسم را یک ارتجاع کامل می دانم. آیا راهی وجود دارد که بتوان اندیشه ملی گرایی را با اندیشه سوسیالیسمی ادغام نمود؟ آیا هم اکنون حزبی چه در داخل و چه در خارج از کشور وجود دارد که چنین راهکاری را پیش گرفته باشد؟
از یک ایران پرست
دوست عزيز،
ما خواهان مخالفت عمومى نيروهاى اپوزيسيون و مردم آزاديخواه با ارتجاع فدراليستى هستيم. اما تاکيد اين نکته ضرورى است که مخالفت شما با فدراليسم "همانند ما" نيست. نقطه عزيمت هاى ما و شما يکى نيستند. مخالفت شما با فدراليسم از موضعى ناسيوناليستى و "ايران پرستانه" و اولويت خاک و نژاد و خون در انديشه و آرا ناسيوناليستى ناشى ميشود. اين با مخالفت ما با فدراليسم از آسمان تا زمين متفاوت است. ما مخالف کوبيدن داغ لعنت "هويت ملى" و ايجاد تفرقه ميان طبقه کارگر و مردم هستيم. ما نگران عواقب خونبارى که اين عقايد ارتجاعى ميتواند براى انسانهاى بيگناه درست کند هستيم. شما نگران اين هستيد که فدراليسم ممکن است "تماميت ارضى" را در خطر بياندازد تکه اى از "خاک پاک" دچار صدمه شود! اما يک نکته مهم را نبايد فراموش کنيد و آن اينست که ناسيوناليسم محصولات خودش را ببار مى آورد. ناسيوناليسم و عظمت طلبى سرکوبگر ايرانى در حکومت تاريخا محصولى جز ناسيوناليسم قوميگرى حق بجانب در اپوزيسيون نداشته است. هر دو بهم زمينه وجودى ميدهند و هر دو برايشان انسان ذره اى ارزش ندارد. اشتراک هر دو اينست که "ملت خودى" و ناسيوناليسم را نقطه شروع ميداند و انسان تنها در ظرفيت ملى و قومى برايش اعتبار دارد. برعکس، نقد سوسياليستى از حقوق انکار ناپذير انسان شروع ميکند و از اين موضع به نقد واقعيات اجتماعى و عقايد ارتجاعى زمانه از جمله ناسيوناليسم و فدراليسم قومى مينشيند. نقد عظمت طلبى ايرانى از فدراليسم از "ايران پرستى" شروع ميکند و تاريخا نشان داده است که حاضر است بخاطر اين تعصبات هر نوع جنايت و جنگى را همراه با ناسيوناليستهاى اپوزيسيون ايجاد کند.
و بالاخره چرا اسمتان را "ايران پرست" گذاشتيد؟ ميدانم هر کسى حق دارد هرچه ميخواهد خود را بنامد. اما واقعا خاک پرستش دارد؟ شما چه "ليبرالى" هستيد که مذهب پرستش خاک را تجويز ميکنيد؟ چرا به انسانهاى زنده و واقعى در آن خاک فکر نميکنيد؟ کدامشان مهم اند و اولويت دارند، خاک يا انسانى که بايد در آن زندگى کند؟ توصيه دوستانه من به شما اينست که ناسيوناليسم را عميقا نقد کنيد. ناسيوناليسم با آزادى بشر و پيشرفت و تعالى انسانها و تامين و تضمين حقوق جهانشمول انسان سنخيتى ندارد. ناسيوناليسم در دوره امروز و در دنياى نظم نوين منشا انواع جنگ و جنايت و کشتن همسايه توسط همسايه است. آنچه فدراليستها براى مردم تدارک ميبينند با آنچه عظمت طلبان ناسيوناليست براى مردم در سر مپرورانند يکى است. هر دو انسان و حقوق اش را از پنجره بيرون مى اندازد و علم و کتل خاک و پرچم "هويت ملى" و انواع خرافات ملى را در مقابل ميگذارد. جنگ اين پرچمها و هويتهاى کاذب و غير انسانى تنها هدفش سرکوب آزادى بشر است. انسان ميتواند و بايد نوعدوست باشد. طوق ملى و "هويت ملى" برعکس نوعدوستى و انسان محورى را در انديشه و سياست و تلاش اجتماعى به "ملت محورى و قوم محورى و مذهب محورى" تنزل ميدهد و جنگ اين فرقه ها بشر را به خاک سياه مينشاند. مگر وضعيت دنيا و تجارب تراژيک انسانى را نميبينيد؟ نتايج اين سياستها، مستقل از اينکه نيات حاملين آن چه باشد، واقعيت تلخى است که پرده هاى پاکسازى قومى آن ثبت شده است.
سوسياليسم از انسان شروع ميکند. انسانگرائى سوسياليستى با انسانگرائى سانتى مانتال بووژواها يکى نيست. جنبش سوسياليستى که جنبشى براى آزادى جامعه است، مسير تحقق اين جامعه انسانى را ترسيم ميکند. جنبش سوسياليستى دفاع از حقوق انسانها را به جنگ فى الحال موجود طبقاتى وصل ميکند. بر سازماندهى و بسيج جنبش و نقد اجتماعى طبقه اى تاکيد ميکند که بنا به موقعيت عينى اش قادر است وضعيت امروز را تغيير دهد. انقلاب کارگرى انقلابى عليه نظام طبقاتى و الغا آن و برپائى جامعه اى انسانى و انسان محور در سياست و اقتصاد و فرهنگ است. نقطه شروع استراتژى جنبش سوسياليستى طبقه کارگر مخالفت با ناسيوناليسم و تراشيدن هويت ملى براى انسانها و طبقه کارگر و تاکيد بر همرسرنوشتى طبقاتى و حقوق جهانشمول انسانى است. اگر شما عدالتخواهى را بدرست در سوسياليسم جسته ايد، ديگر نميتوان بين اين جنبش عدالتخواهانه سوسياليستى با ارتجاع ملى و ناسيوناليستى پل زد. سوسياليسم و ناسيوناليسم يک مجموعه عقايد و ماتريال شيمى نيست که بتوان در آزمايشگاه و لابراتوار مقاديرى از آنها را با هم قاطى کرد. سوسياليسم جنبش اجتماعى و انتقادى واقعى کارگران عليه نظام نابرابر موجود است که رهائى کل جامعه را هدف خود قرار داده است. ناسيوناليسم جنبش و ايدئولوژى بورژوازى براى ايجاد بازار داخلى و سهم برى از استثمار کارگر "خودى" در رقابت با ديگر سرمايه ها است. سوسياليسم براى پيشروى نيازمند نقد مستمر جنبشها و افکار و آرا ارتجاعى هر دوره است.
اگر منظورتان از "ناسيوناليسم" دوست داشتن جامعه و مردمش است، اين ناسيوناليسم نيست. نام نامناسبى براى آن انتخاب کرديد. بالاخره همه از دوران کودکى و زندگى در هرجا خاطرات تلخ و شيرين دارند و نزديکيهاى انسانها طى روابط پيچيده اجتماعى به عواطف و علائق آنها شکل ميدهد. اما اينها را اگر ناسيوناليسم محل بسيج براى ايجاد و تقويت "هويت ملى" و "خاک پرستى" کرده است، بسادگى دليلش اينست که ناسيوناليسم بنا به تعريف بايد براى بازار داخلى و گرفتن سهمش در اين بازار اين عواطف انسانها را گرو بگيرد و آن را به ايدئولوژى ارتقا دهد. هدف ناسيوناليسم اينست که براساس ايجاد تعصب و دشمنى ميان مردم منافع و امتيازات سياسى و اقتصادى "سرمايه داران خودى" را حفظ کند. مقولاتى مانند "منافع ملى"، "هويت ملى"، "تاريخ و فرهنگ ملى" و امثالهم مقولاتى خرافى و سوبژکتيواند. جامعه طبقاتى است و جدال ناسيوناليسم و سوسياليسم گوشه اى و بيانى ازاين تعارضات طبقاتى است. سوسياليسم در هر کشور بدوا براى پيروزى بايد با اين بورژواها و پرچمها و سياستهايشان که ادعاى "نمايندگى منافع مردم" را دارند تصفيه حساب کند. ما براى يک جامعه آزاد و خوشبخت براى همگان، جامعه اى بدون طبقه و خرافه و ايدئولوژى، جامعه اى که آزادى و رشد و شکوفائى هر فرد شرط  آزادى و رشد و شکوفائى همگان است، مبارزه ميکنيم. از شما دعوت ميکنم بجاى ايده ايجاد پل ميان ناسيوناليسم و سوسياليسم، که يک محصول تاريخى اش فاشيسم هيتلرى بود، ناسيوناليسم را از بنياد نقد کنيد و به جنبش سوسياليستى طبقه کارگر عليه سرمايه دارى بپيونديد. موفق و پيروز باشيد.

فرزين عزيز،
يادداشت خصوصى شما دريافت شد. خوشحاليم که در ميان دوستان شما گرايش به سوسياليسم و حزب ما وجود دارد. نشريه را مرتبا برايتان ارسال ميکنيم. موفق باشيد.
کيان سکولار،
با درود فراوان به شما. آقاى جوادى من از طريق کانال يک با شما و آرمانتون و همينطور آقاى حکمت آشنا شدم. من دانشجو هستم و داراى عقايد سوسياليستى. من بدليل..... دچار اين مشکلات شدم. با آشنا شدن با حزب شما اميدوارم روزى در ايران باشيد. اما مذهب زدائى يکى از برنامه هاى من است و آماده همکارى با شما هستم.
کيان عزيز،
از آشنائى با شما و اعلام آمادگى براى همکاريتان با حزب خوشحاليم. براى نشريه در زمينه مورد علاقه تان بنويسيد. جامعه سوسياليستى و حکومت کارگرى، آزادى مذهب و نداشتن مذهب را برسميت ميشناسد. مذهب را امرى خصوصى عنوان ميکند. درعين حال با مذهب مانند صنعت دخانيات رفتار ميکند و تلاش ميکند جامعه و زندگى مردم را از مضرات مذهب و نقش تخرب کننده آن مرتبا آگاه سازد. از نظر ما مناسبات سياسى- ادارى جامعه و قوانين و نظام آموزشى بايد تماما از مذهب و هرنوع ارجاع مذهبى و ملى گسست کند. موفق و پيروز باشيد. *